شعر کوچه .......
شعر یادها و خاطره ها.....!
شعر تمامی رهگذران کوچه های عشق...
شعر سالهای جوانی.....
وآنچه که افتد ودانی.....
زمانی که به شوق دیداری از کوچه ای میگذشتند..
حتی با خاطرات گذشته کوچه ...
انس والفتی شیرین داشتند...
راستی بیاد میآورید ..شعر ((کوچه ))را...؟
با کلماتی برآمده از مخمل وآفتاب...
غزلواره ای که هر قلبی رایکبار به عشق تپیده باشد.
دگر بار به شور عشق وگذشته های آن،
میلرزاند به سینه....
((کوچه))از فریدون مشیری ...
با یاد تمامی کوچه هایی که ازآن عاشقانه گذشتیم ..
وهنوز هم میگذریم........
ح.م.آشنا
************************************
بی تو مهتاب شبی، باز ازآن کوچه گذشتم ..
همه تن چشم شدم ،خیره به دنبال تو گشتم...
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم..
شدم آن عاشق دیوانه که بودم!
در نهانخانه جانم ،گل یاد تو درخشید ..
عطر صد خاطره پیچید ..
باغ صد خاطره خندید...
یادم آمد که شبی ،باهم ،از آن کوچه گذشتیم.
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم .
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم...
تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت..
من همه محو تماشای نگاهت.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
آسمان صاف و شب آرام .
بخت خندان و زمان رام.
خوشه ماه فرو ریخته در آب .
شاخه ها دست برآورده به مهتاب.
شب و صحرا و گل وسنگ...
همه دل داده به آواز شبآهنگ..
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
یادم آمد تو بمن گفتی:
((از این عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن !
آب آئینه عشق گذران است..
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است..
باش فردا،که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفرکن! ))
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
با تو گفتم:
00حذر از عشق؟
ندانم..
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم ...
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد ،
چون کبوتر لب بام تو نشستم ،
تو بمن سنگ زدی ،من نه رمیدم ،نه گسستم))
باز گفتم:((که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ..
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم ..!
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زدو بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم ،
پای در دامن اندوه کشیدم ،
نگسستم....نرمیدم...!
رفت در ظلمت غم ،آن شب و شبهای دگر هم ف
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم ف
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
((بی تو ..اما ...به چه حالی... من از آن کوچه گذشتم))
فریدون مشیری