کمی با من بنشین
تا در آن نقشه جغرافیایی عشق، تجدید نظر کنیم
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست
تا کجاها مرز غم های من
کمی با من بنشین
تا بر سر شیوه ای از عشق
به توافق برسیم ...!
"نزار قبانی"
(برداشتی آزاد از شعر قاصدک استاد اخوان ثالث )
قاصدک ..های قاصدک....
خبری دیگر نیست...؟
خوش خبر بودی تو....
سالهای پیشین....!
هیچ تو یادت نیست..؟
که خبر میدادی
پدر از مادر.....
یا که از آن خواهر...
که شده ساکن یک شهرٍ دور....؟
قاصدک جان دیگر..حتی پبدایت نیست...!
خوب میدانم دیگر.... خبر خوبی نیست...!
همه در جا آتش جنگ...
همه جا قحطی..فقر...!
کودکان بی مادر....!
مادران بی فرزند....!
قاصدک ..نه...نیا...خبری هم نرسان.....!
این زمان عصر بدیست.....!
کینه و نفرت و آز.......
بدل مردمٍ چون سنگ شده.....
قاصدک میسوزی......
گر به این ورطه تونزدیک شوی....
باش تا که خبرهای خوشی...
بازرونق گیرد......
قاصدک جان ..ما همه منتظریم....
تا خبر آوری از خنده....گل...
دوستان جانی...و از اینکه یکروز
باز قمری لانه کند د ر....
سقف فروریخته خانه مان....
قاصدک زود بیا
ما همه منتظریم......!
ح.م.آشنا
همیشه عاشق ((میم)) مالکیتی بودم که...
تو....به آخر اسمم اضافه میکردی.....!
........
و اکنون سالهاست که کسی نامم را نمیخواند ......!
و من فراموش کرده ام.....
قبل ازآن ((م)) چه بود.....!
اما کمتر جا می زنم!
مرا با چشمانی باز ببوس....
... تا در نگاهم اندوه را نیز ببینی....
شاید روحم را در پس جسمم ببینی
شاید در چشمانم خودت را پیدا کنی ...
زنی که با چشمانی کاملا باز
مردی را عاشقانه می بوسد
ح .م آشنا
تو شمعی و منم پروانه تو
شرابی و منم پیمانه تو
دوچشمان تو دامی بهر آهو
و من آهوی دام افتاده تو
ح.م.آشنا
تمام امشب را مثل هرشب...
به تو فکر خواهم کرد...!
میان سکوت کوچه ها...
و پائیزی که بر زمین نشسته..
به تصویر تو خیره خواهم شد
وآرام آرام...چکه خواهم کرد
روی تمامی خاطراتم....!
ح.م.آشنا