به غربت عید نوروزت چه سان است ؟
چو اینجا شاخه ها در گل نهان است؟
در آنجا هفت سینت را که چیده است؟
که آنجا در کنارت آرمیده است؟
چگونه عید ما بی تو گذشته است؟
چه ها بی من بتو آنجا گذشته است؟
تو لبهای که را می بوسی آنجا؟
من اینجا مانده ام تنهای تنها!!..
کهآنجا با تو پیمان وفا بست؟
که کوته کرده ای از دا منم دست!...
ح.م آشنا
شاخه خشکی زهستی شکست
سینه ریز فلک پیر از سینه گسست
قند میساید گویی بسر تازه عروس
بر سر کوی من و شهر من و برزن من..!
کاج بر سر زده تاجی همه الماس سپید....
همه جا غرق در آیینه پاکی و امید...
* * *
برف میبارد و هر دانه برف
پیک خوشبختی هاست
برف زیباست برف زیباست
زندگانی چیست؟بر دیوار حیرت سر زدن
غوطه در گرداب این دنیای پهناور زدن
هرگز از دهلیز وحشت خیز این رویین حصار
پاسخی نشنیدن اما،حلقه ها بر در زدن
دل من
به سکوت عالم شب ز فغان مانده بر لب
به فروغ صبح صادق به سرشک چشم عاشق
ندهم به ان کسی دل که غم دلم ندارد
نخورم فریب عشقی دل من اگر گذارد
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروک ویران را
کسی دیگر نمیپرسد چرا تنهای تنهایم
ومن چون شمع میسوزم
ودیگر هیچ چیز از من نمیماند.......
ومن گریان و نالانم ومن تنهای تنهایم
درون کلبه خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمیپرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه پرجوش خویش اما
کسی حال من تنها نمیپرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم بانسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند.......
ح .م .آشنا
روزابا یاد تو تا تنگ غروب سر کردم
گلهای عشقتو با جدایی پرپر کردم
میدونستم که داری دروغ میگی قشنگ من
ولی این دروغهای قشنگو ،از بر کردم
حالا که رفتی دلم همش بهونه میگیره
برای بهونه هاش ،گونه هامو، تر کردم...
خلاصه چی بهت بگم ؟بیمعرفت ،((عزیز دل))
نمیدونی چه جوری ،ظلمتو باور کردم !!....
ح .م آشنا
از بسکه دلم به غم گرفتار شدست
زین غم بخدا جام غرورم بشکست
من خسته زدل که دم بدم عاشق بود
دل خسته ازاین که طرفی از عشق نبست
**********************************
درپیش من خسته چسان آمده ای
با روی پریش ونگران آمده ای
شمشیر به قتل ما چرا میبندی ؟
کز بستر ننگ دگران آمده ای