• وبلاگ : سوته دلان
  • يادداشت : هديه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    باز اين دل من بهونه گير شده
    سر هيچ و پوچ دلگير شده
    تنها همدم روزاش
    يه قاب عکس خالي شده
    چشمه اشکم خشکيده
    حتي گريه هاي شبونه آرومم نمي کنه
    عمر شادي چقدر کوتاه
    مثل برف تو گرماي تابستون بي دومه

    سلام دوست عزيزم

    ممنونم به كلبه محقر من اومدي

    هميشه منتظر حضور نيلوفري شما هستم

    بي تو در ميابم چون چناران كهن از درون تلخي واريزم را

    كاهش جان من اين شعر من است

    آرزو مي كردم

    كه تو خواننده شعر من باشي

    راستي شعر مرا ميخواني؟

    نه دريغا هرگز

    باورم نيست كه خواننده شعرم باشي

    كاشكي شعر مرا ميخواندي

    و چه روياهايي ، كه تبه گشت و گذشت

    و چه پيوند صميميتها كه به اساني يك رشته گسست

    چه اميدي چه اميد

    چه نهالي كه نشاندم من و بي بر گرديد

    دل من ميسوزد كه قناريها را پر بستند

    كه پر پاك پرستو ها را بشكستند

    و کبوترها ...

    اه کبوترها را

    و چه اميد عظيمي به عبث انجاميد.