تنهاي تنها چون غريبه اي بي هيچ آشنايي به اين سو و آن سو ميرم براي يافتن چه كسي يا چه چيز خود نيز نمي دانم ، عجب حكايتي شده اين دلتنگي شباي تاريك من ، تنهايي خود موهبتيست اما از ان گريزانم ، هر چه بيشتر از او دور ميشوم بيشتر به آن نزديكم ...